پوریاپوریا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

برای پسرم پوریا

مهاجرت

سلام چند وقتی خیلی درگیر بودم و هستم تا کارهامون رو ردیف کنیم و ان شالله بریم شیراز عید فطر رفتیم شیراز و دنبال خونه یه خونه خوب گرفتیم و ایشالله چهارم یا پنجم شهریور اسباب کشی میکنیم و میریم شیراز پسرم فعلا خیلی درگیر کارامون هستم ایشالله تو یه فرصت مناسب با جزییات بیشتر برات مینوسم.
1 شهريور 1392

نگرانی مامان

پسرم دیشب عزیز زنگ زد و گفت اگه برین شیراز دیگه نه من نه شما منم کلی گریه کردم نمیدونم چیکار کنم خیلی نگرانم از طرفی هم از حرفای عزیزت خیلی رنجیدم فکر میکنه شیراز دهات و ما میخوایم بریم روستا زندگی کنیم میگه همه میان تهران شما میخواین برین شهرستان بابات هم گفت اصلا نگران نباش همه چیو بذار به عهده من من حتی گفتم اگه میشه نریم ولی بابایی قبول نکرد گفت من خودم حلش میکنم پسر گلم دعا میکنم خدا عاقبت به خیرمون کنه جلو دوست و دشمن سربلند بشیم عزیزم. این عکست مربوط به 25تیر که سالگرد عقد مامان و بابا است و تو گفتی که تولد من و مامان و کیک جوجه عصبانی بگیریم. ...
1 مرداد 1392

صحبت کردن آقا پوریا

سلام پسر گلم این روزها خیلی سعی میکنی موقع حرف زدن کلمه های آنچنانی بکار ببری مثلا یه نقاشی میکشی میای میگی مامان برات یه سوپرایز دارم (حالا من تا بیست سالگی نمیدونستم سوپرایز چیه؟ ) دیروز هم میگفتی مامان یه چراغ جادو بخریم من کلی آرزو دارم میخوام به غولش بگم آرزوهام برآورده کنه وقتی پرسیدم آرزوت چیه گفتی ماشیییییییییییییییییین فدات بشم که همه فکر و ذهنت فقط وفقط ماشینه هر چقدر هم که ماشین داشته باشی بازم کمه.... پوریا:مامان دارم فکر میکنم مامان:به چی فکر میکنی عزیزم پوریا:به ماشین مامان: ...
23 تير 1392

مهاجرت به شیراز

سلام به پسر گلم عزیزم تو تهران به دنیا اومدی و تا حالا یعنی تابستان92تهران زندگی کردیم. ولی به عللی شاید به شیراز مهاجرت کردیم و از این به بعد شیرازی شدی ان شاالله که هر چی خیر پیش بیاد.مادرت که خیلی دوست داره بریم شیراز تا ببینیم خدا چی میخواد.خلاصه که پسر گلم دعا میکنم به حق این ماه عزیز(آخه امروز اول ماه رمضون) که هر خیر پیش بیاد. دوستت دارم عزیزم اینم ژست پهلوان پوریا ...
19 تير 1392

تفکرات پوریا

سلام پوریا جونم امروز یاد هفته پیش افتادم گفتم یه خاطره است برات بنویسم عزیزم: چندروز پیش وقتی کار بدی کردی (الان دقیق یادم نیست ) ومن عصبانی شدم و دعوات کردم به حالت قهر رفتی تو اتاقت و همینطور که گریه میکردی میگفتی:مامان من که میخواستم وقتی بزرگ شدم باهات عروسی کنم آخه چرا منو دعوا میکنی منکه اینقدر دوستت دارم میخواستم تو عروسم بشی منو بگی مونده بودم همینطوری عزیزم اینقدر بوسیدمت    الهی مادر فدات بشه عاشقتممممممممممممممم خیلیییییییییییییییییییی دوستت دارمممممممممممممممممم عزیزممممممممممممممم این عکست هم در حال کامپیوتر دیدن بودی البته دو سال پیشت فدات بشم ...
19 تير 1392

دوستان من

 از دوستانم که برام پیام گذاشتن و نظراشو گفتن تشکر میکنم بخصوص پسرخاله های عزیزم عرفان و احسان و حسین جون اینا هم پسر خاله های پوریا دوقلوها احسان و حسین و عرفان کوچولوی شیطون تعطیلات عید92که رفته بودیم کنار خلیج فارس شهردیلم ...
17 تير 1392

نوروز92

عید 92که رفتیم شیراز اینجا دریاچه نمک شیراز که چهارشنبه سوری زفته بودیم و آتش درست کردیم و خیلی بهمون خوش گذشت. ...
17 تير 1392

مسافرت

امسال تعطیلات خرداد ماه رفتیم تبریز خونه عمه پوریا اینجا هم یه کلیسا بود تو مرز جلفا خیلی خوش گذشت البته آقا پوریا هم حسابی شیطنت کرداینم پسر عمه پوریا علیرضاست. ...
16 تير 1392